زندگی پر غصه و درد آور دختر معلول فومنی
در کنج روستای صالحسرا شولم بخش سردار جنگل شهرستان فومن در خانهای قدیمیکه هنوز بوی کاه گل میدهد دختری زندگی میکند به نام فریبا معصومیکه رنگ زندگی برای او با همه فرق میکند.به گزارش لیمو دانلود به نقل از مهر، انسانها معمولا تا چیزی را که دارند از دست ندهند پی به ارزش آن نمیبرند و قدر نعمتهایی را که دارند نمیدانند و تا مصیبتی وارد نشود قدر لحظات زندگی را نخواهند دانست.گاهی چنان غرق در نعمت، راحتی و آسودگیاند که با بیخیالی به جای شکر از خدا گلهمند و شاکیاند. گاه در زندگی با افراد و مسائلی برخورد میکنیم که تلنگری برای تغییر مسیر زندگی است و شاید آئینهای باشند که ناخواسته برسرراه افراد قرار میگیرد تا تصویر خود و زندگی درآن روشن دیده شود.در زیر این آسمان کبود در کنج روستای صالح سرا شولم بخش سردارجنگل شهرستان فومن در خانهای قدیمیکه هنوز بوی گاهگل میدهد و برای رفتن به آنجا باید از مسیر سخت و خاکی گذشت دختری زندگی میکند که رنگ زندگی برای او با همه فرق میکند، در دستان نحیف فریبا معصومی ۲۷ ساله و با ۷۰ سانت قد و ۱۵ کیلو وزن دنیایی از هنر را میتوان سراغ گرفت.
هنر تنها سرگرمی من است
دختری که با معلولیت کامل قادر به حرکت نیست و کل شبانه روز بهصورت دراز کشیده به فعالیت میپردازد، در نگاه اول گمان میکنی با کودکی هم صحبت میشوی اما با شنیدن حرفهایش میفهمیکه با روحی بزرگ، بخشنده و سپاسگزار حرف میزنی.فریبا معصومیبا خنده و مهربانی با خبرنگار ما به صحبت مینشیند و میگوید: هنر تنها سرگرمیمن است که میل به زیستن و شعله امید را در دلم روشن نگه میدارد.وی با بیان اینکه از ۱۱ سال پیش تاکنون به فعالیتهای هنری روی آورده است، افزود: هنر بافندگی، بافتن گیوه، شال گردن، ترمه دوزی، گل سازی و کشیدن نقاشی را بدون رفتن به کلاس و آموزش و با تخیل قوی و استعداد بینظیرش انجام میدهد.این هنرمند معلول فومنی اظهارداشت: روزهایی بود که حتی پول خرید کلاف برای بافتن گیوه و غیره را نداشتم و به دلیل هزینههای زیاد، منجوق کاری و ترمه دوزی را کنار گذاشتم.وی گفت: من به هنر عشق میورزم و توانستم در یک نمایشگاه در مجتمع خاتم الانبیای(ص) رشت به خیلیها ثابت کنم که میتوانم و معلولیت محدودیت نیست، بهطوری که خیلیها به دلیل سرعت در بافندگی به من لقب اره موتوری میدادند.فریبا معصومینقاشیهایش را نشان میدهد، در یک نقاشی حرم امام حسین(ع) را کشیده است. وقتی از وی درباره امام حسین (ع) سوال میشود اشک از چشمانش جاری و میگوید: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.وی ادامه میدهد: امام حسین (ع) را دوست دارم و تنها کاری که از دستم برمیآید در محرم و عاشورا با تمام وجودم تنها با پاک کردن نخود و لوبیا در پخت آش نذری کمک و برای پدر و مادرم دعا میکنم امیدوارم از من راضی باشند.
بهترین مادر دنیا را دارم
این هنرمند فومنی با انگشت خود مادرش را نشان میدهد و میگوید: بهترین مادر دنیا را دارم، مادری که ۲۷ سال کار نگهداری و تر خشک کردنم به عهده اوست و خم به ابرو نیاورده است، بهراستی بهشت زیر پای مادر من است و پدری که رنج در دستانش پینه بسته است.وی سه خواهر و دو برادر دارد که همه از سلامت برخوردارند.فصل تابستان این معلول هنرمند را میآزارد. به دلیل نداشتن امکانات خنک کننده بدنش خیس عرق و زخم میشود، فریبا از عید خوشش نمیآید چون میگوید: در خانه باید بمانم و به دلیل راه دور و نامناسب روستا کسی به من سر نمیزند.وی میگوید: فقط با خدای خود درد دل میکنم و برای این کار نخست قرآن را باز میکنم چون میدانم از این طریق خدا صدای مرا میشنود، از خدا میخواهم اول به همه مریضان و بعد به من سلامتی دهد.فریبا معصومیاز این که به دلیل دوری روستا مکانی برای فروش صنایع دستی خود ندارد بسیار غمگین است، و از اینکه با ماهیانه ۴۰ هزار تومان که از بهزیستی میگیرد آن هم پس از چند ماه حتی قادر به تهیه اولیه نخ و کاموا خود نیست. او از نداشتن حمام در خانه خویش گلهمند است.وی در ادامه میگوید: درخواست من برای دریافت یک کالسکه با بیتوجهی مسئولان بهزیستی فومن مواجه میشود. به ناچار کالسکهای را آزاد خریداری کردیم.فریبا معصومیبا اشاره به اینکه همه از ضعف جسمانی وی مطلعاند، میگوید: به بهانه اینکه تخت خواب در سایزمن نیست از دادن تخت مناسب به من خودداری میکنند و خوابیدن من در زمین باعث مریض شدنم میشود با اینکه دفترچه بیمه دارم هزینه ویزیت از من دریافت میشود، بیشتر اوقات درد را تحمل میکنم و به دکتر نمیروم. در عین حال فریبا معصومیاز اینکه بهزیستی استان برایش معلمیگرفته تا ادامه تحصیل دهد، خوشحال است.به گزارش مهر سبک و امکانات زندگی این اشخاص با توجه به شرایط خاص با افراد عادی باید متفاوت باشد. باید اذعان کرد: وجود این افراد در جامعه زنگ بیدار باش برای انسانیت خفته بشر است. این افراد سربار جامعه نیستند بلکه تلنگری هستند برای وجدانهای خواب آلود و انسانهای غرق دنیا و زیور آلات دنیوی، همانهایی که در ساحل نشسته شاد و خنداند و بیخبر از این که یک نفر دارد، میسپارد جان.به هر حال گوش دادن به صحبتهای این قشر از جامعه انسان را به زندگی واقعی سوق میدهد و همچنین گذشت، شکرگزاری و تلاش را به انسان میآموزد.